سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

ما یه خانواده سه نفره دانشجو هستیم در امریکا: یه زن و شوهر که بتازگی صاحب یه پسر کوچولوی دوست داشتنی شده ایم. خیلی دوست داریم قدری داستانهای سفر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون با دیگران به مشارکت بذاریم.

کوچولوی ما به شدت تب داشت این چند روز.. سه روز تمام و نهایت رفتیم دکتر و انتی بیوتیک دادند برای گوش عفونت کرده اش. خیلی خیلی قوی بود. من و باباش تمام این شبها خواب راحت نداشتیم از نگرانی تا بالاخره حالش بهتر شد. با اینکه از غذا افتاده بود خیلی خوب مقاومت کرد. 

دارم به مادری فک میکنم. سختترین کاریه که تا بحال انجام دادم ولی هنوزم فک میکنم که ارزششو داره و یه بار دیگه هم متولد شم دلم میخواد مادر شم. مادر که میشی دنیا رنگ و بوش عوض میشه. هیشکش غیر یه مادر مادر رو درگ نمیکنه. زنده باد مادر .. ممنون فندق که این  تجربه رو بهم هدیه دادی. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۶ ، ۰۸:۲۰
رویا

خیلی بزرگتر شده. زبون انگلیسی باز کرده. کلمات محدود ولی یه چیزهایی میگه. تازه ترجمه هم میکنه مثلا میگه لوک یعنی نگاه کن. بال یعنی توپ.. 

خیلی بانمک تعامل میکنه با بچه ها. تقلیدشون میکنه و باهاشون بازی میکنه. میشینم از دور نگاهش میکنم. باورم نمیشه اینقدر بزرگ شده. خیلی کتابخونه رو دوست داره. تا فردا هم اونحا بمونیم نمیاد. من و فندق یه سرمای خفن خوردیم. خدا خیر بده به دواهای لاکیز والا جفتمون بیچاره بودیم. اوشون بهترند ولی من نه خیلی. سرفه هام بهتر نمیش خیلی. انگار من از همه ضعیفترم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۶ ، ۰۹:۳۸
رویا

جدیدا بعد مهد میریم کتابخونه کلی بازی میکنه فندق. کامل بزرگ شدنش رو دارم می بینم. باورم نمیشه میره بی تابی میکنه ازین که پیش بچه های دیگه باشه. مردی شده واسه خودش.. حسابی خودشو سرگرم میکنه. لوگو و بلاک بازی خیلی دوست داره. واسه خودش موشک درست میکنه باهاشون بازی میکنه. کلی قدرت تخیلی داره. طفلی هفته پیش کلی مریض بود الان بهتره. البته هنوز دوا میدم بهش که شبها راحت بخوابه. ما و داستانهای فصل سرد ادامه داره. دلم براش تنگ میشه میره مهد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۶ ، ۱۲:۳۱
رویا

با فنجمون رفتیم هیوستون.

هواپیما رو خیلیییی دوست داره. تا فردا هم براش داستان بگی از هواپیما خسته نمیشه. شکر خدا تو پروازها خیلی خوب بود. نیم وجبی هیچی نشده کلی پرواز و سفر رفته. بردیمش کنار پوسترم ازش عکس گرفتیم. جونم فندق تحصیل کرده من. 

چنان شعر انگلیسی میخونه ادم خنده اش میگیره. مانکیز آن ده بد رو خیلی بانمک میخونه. شده طوطی.

رفتیم مهد طفلی دلش تنگ شده بود خیلی زیاد. کلی تاب بازی کردیم موقع برگشتنش. بزرگ شده بلا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۵
رویا

فندق ما میره مهد.. کم کم انگلیسی یاد گرفته و شعرهای انگلیسی میخوونه. خیلی اهنگ راند اند راند رو دوست داره و خیلی با نمک باهاش دستهاشو میچرخونه. شنیدم شعرهای کلاسهای سه و چهار ساله ها رو هم داره حفظ میکنه. بنظر حافظه این بچه خیلی خوبه. طفل معصوم زبون که حالیش نمیشه اونجا ولی داره یسری کلمه یاد میگیره مثل گوش کردن ساکت افرین ممنون و ازین حرفها. ولی مهدشو دوست داره. با گریه میاریمش هر روز تقریبا. بعد از یک و ماه نیم بالاخره ظهرها هم اونجا میخوابه که خیلی خیلی برای ما کمکه. دو تا رفت و برگشت رو ازمون کم میکنه بعلاوه اینکه شبها بهتر میخوابه چون تو مهد بیشتر از دو ساعت نمیتونه بخوابه. خلاصه فنج ما بزرگ شده دیگه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۶ ، ۰۷:۲۰
رویا
کاکل زری ما جدی جدی دو سالش شد. باورم نمیشه وقتی با هیاهو دست میزنه شادی میکنه بالا پایین میپره با بچه های هم سن و سالش بازی میکنه. انگار همین دیروز بود بابت کوچکترین حرکت ذوق میکردیم و انتظار خزیدن و راه رفتن و حرف زدنش رو میکشیدم. خدایا شکرت که با اینجا تونستیم برسیم و این لحظه ها رو پر از شادی کنه برامون. دوستت داریم مرد کوچک.. دیر بزرگ شو.. فرصت بده برسیم درک کنیم اینهمه زیبایی های خدا تو خلقتت رو.
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۶ ، ۰۶:۰۹
رویا

فردا پسرمون دو سالش میشه.. بخدا باورم نمیشه به این زودی دو سال شد.. چه دو سالی بود.. خدایا شکرت که سالم و سرحاله

خیلی بانمک شده. لپوتر شده. شرتر .. از نظر فیزیکی هم که دیگه هر کاری بگی از پسش بر میاد

جدیدا داره انگلیسی یاد میگیره از مربی مهدش کرکر خنده است حرف هاش

به من میگه let's go یعنی بریم تاب بازی کنیم

Be quiet یعنی ششششش بریم بخوابیم 

خلاصه بچه ام واسه خودش فرهنگ لغات درست کرده 

بهش میگم outside یعنی بیرون I am sorry یعنی ببخشید. حالا قاطی کرده هی میگه I am outside

اهنگ wheel on the bus go round and round رو گوش میکنه میگه قاوند اند قاوند .. تازه فهمیدم منظورش round and round هستش

یه نی نی بنده خدا دارن یه ساله تو مهدشون گیر اونه هی میره اون بنده خدا رو هل میده. 

هی میگه نی نی گفت  د د گفت ن ن مهران  don't push یعنی هل (بقول خودش خل) نده

مربی اش میگه هروقت نی نی هل میده بهش time out میدم جدیدا نی نی هل میده بهش میگم نه خودش بدو بدو میره رو صندلیش میشینه تایم اوت میده بخودش


پی نوشت: دو سال پیش اینموقع گفتند از بخش ترباژ ببریدش به بخش زایمان امشب بچه بدنیا میاد :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۰
رویا

عکس عروسیمونو نشونش دادم دسته گل قرمزمو نگاه میکنه میگه مامان داره به بابا توت فرنگی میده بوخوره

میگه نی نی تو اسکول گفت نه نه د د .. اب رو با نی خورد منم خل داد خاله ناراخت شد (منظورش هله.. همه ه ها رو میگه خ)

گیر داده هی کشمش میخوره ..

شیر رو با اب پرتقال قاطی میکنم بهش میدم هورراااا


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۶ ، ۰۷:۴۸
رویا

اینجا پیچ پسرمه ولی چرا گاهی توش دلنوشته نباشه. خسته میشم از نامهربونی ها.. از نشا کردن جوونه ها تو دلهای بی حاصل. از دیدن خشک شدن نهال های محبتی که قطره قطره ابیاریش کرده بودم تا جوون گرفته بود الان خشکیده دیوونه میشم. چی به پسرم یاد بدم؟ چی میگن امروزی ها: زندگی در لحظه حال؟ مسخره ترین جمله دنیاست این جمله. حالی که اتصالی به قبل و بعدش نداشته باشه حال نیست.. خواب و خیاله.. مثل کبک سرتو زیر برف کردنه. اگه همه میخواستن تو لحظه حال زندگی کنند حافظی نبود که با شعرش اروم بگیره ادم. داستانهای لیلی و مجنونی نبود که بشه اسطوره عاشقی. زیاد شدند ادمهای زنده به لحظه حال.. به قول همسرم بی معرفت. معرفت یعنی شناختی بالاتر از درک و شعور صرف. سخته پایبندی به چیزی که از درونت جوشیده و تحمیل نشده بهت.. این حلقه تو دل جوونها داره گم میشه. دارم می بینمش. میترسم از اینده .. نه از تنهایی.. تنهایی برام دلچسبه.. میترسم ازینکه چیزهایی که یاد پسرم میدم به هیچ دردش نخوره. بگرده دنبال یه ایده الهایی که من و باباش براش تعریف کردیم و هیچ وقت پیداشون نکنه و بشه یکی مثل خودم. انسانم ارزوست


پیوشت: فندق ما بی نهایت پیشرفت کرده. بازی کردنهاش و نگاه کردن به دویدنهاش.. شیرین زبونیهاش.. دلمو میبره. ذوق میکنم. نخندیدها امروز به این فکر کردم حالا که اینقدر تنهاییم شاید یه پنج شیش تا بچه داشته باشیم از تنهایی در بیاییم البته یه ده بیست سال دیگه :))

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۴۶
رویا

اقامون یه جمله قشنگی گفته دلم خواست یجا بنویسمش.. میگه تعریف شعور با معرفت فرق داره. ادم باشعور خوب و بد رو میفهمه ولی میتونه محبت دیگران رو ندید بگیره یا کلا دیگران رو بی خیال بشه هر چند براش سنگ تموم گذشته باشند. یه همچین فردی میشه بی معرفت. خلاصه دوست خوب اون دوستی میتونه باشه که هم با شعوره هم با معرفت. اطراف ما ادمهای با شعور زیادند ولی افراد با معرفت معدودند. خوشمان امد از تعریف این گونه لغات! حالا نمیدونم اگه پای انتخاب باشه شعور خوبه یا معرفت. بنظرم معرفت رو ترجیح میدم گر چه ممکنه بی شعوری طرف بزنه دودمانتو داغون کنه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۶ ، ۰۰:۳۲
رویا