کوچولوی ما به شدت تب داشت این چند روز.. سه روز تمام و نهایت رفتیم دکتر و انتی بیوتیک دادند برای گوش عفونت کرده اش. خیلی خیلی قوی بود. من و باباش تمام این شبها خواب راحت نداشتیم از نگرانی تا بالاخره حالش بهتر شد. با اینکه از غذا افتاده بود خیلی خوب مقاومت کرد.
دارم به مادری فک میکنم. سختترین کاریه که تا بحال انجام دادم ولی هنوزم فک میکنم که ارزششو داره و یه بار دیگه هم متولد شم دلم میخواد مادر شم. مادر که میشی دنیا رنگ و بوش عوض میشه. هیشکش غیر یه مادر مادر رو درگ نمیکنه. زنده باد مادر .. ممنون فندق که این تجربه رو بهم هدیه دادی.