سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

ما یه خانواده سه نفره دانشجو هستیم در امریکا: یه زن و شوهر که بتازگی صاحب یه پسر کوچولوی دوست داشتنی شده ایم. خیلی دوست داریم قدری داستانهای سفر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون با دیگران به مشارکت بذاریم.

با پسرمون رفتیم پاتلاک. ای جوشید با همه.. ای بازی کرد. کلی برای همه شیرین زبونی کرد. برای ما که همیشه دست تنها با بچه بودیم دیدن اینکه میتونه ارتباط برقرار کنه دیگران رو جلب کنه و مستقل باشه تا حدی خیلی جذابه.

پی نوشت: عشق این پسر به بیل مکانیکی و جرثقیل و بونکر (نونکر به قول خودش) سیمان تمومی نداره :)) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۶ ، ۲۱:۴۷
رویا

دیگه فندق ما فندقی نیست. مرد کوچولویی شده واسه خودش. راحت از پله بالا میره. با کمک میتونه از پله پایین بیاد. بدون اینکه دست به دیوار بگیره میره بالا زیرپایی کوچولوش میگه مامان صابون بزنه که دستشو بشوره. کلی کلمه غلمبه سلمبه میگه. دو هفته است میره مهد. یخرده کمتر شده دلتنگیش. ما هم کم کم داریم عادت میکنیم. شاید برای ما سختتره تا اون. طفلی هی یه حالتی شبیه سرماخوردگی خفیف میشه که بنظر بخاطر ویروسهایی که تو مهد در معرضشونه. من هنوز شیرش میدم هرچند دیگه شیری نمونده برام. 

کم کم انگلیسی بلغور میکنه ولی هنوز با این زبون ارتباط برقرار نکرده. بنظر این مرحله هم خودش مثل زبون باز کردن اولیه طول داره. با مربیش بنظرم تونسته ارتباط برقرار کنه. 

خدا ایشاا.. کمکمون کنید که بچه ام با تمام وجود لذت ببره از محیط جدیدش و ما هم خیالمون راحتتر بشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۶ ، ۰۸:۰۰
رویا

فندقمونو بردیم مهد.. من ندیدم گریه کنه. گفتند گریه نکرده. انگار خیلی بهتر از تصورمون پیش رفت. خدا رو شکر! خدا رو شکر! یخرده ارومترم ولی هنوز انگار دارند تو دلم رخت میشورند که این چه کاریه اخه. مربیش اصرار داره بذار ظهر بمونه من نذاشتم. حالا بازهم باید فکر کنیم. بنظرمون کل روز زیاده براش. تا ببینیم خدا چی میخواد برامون.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۳۵
رویا

پسرمو و باباش تو خونه اند.. مثلا من باید ازین همه زحمتی که داره کشیده میشه که من بشینم درس بخونم باید استفاده کنم ولی دلم خواست بنویسم. اگه حمایت همسرم نبود نمیدونم باید چی کار میکردم تک و تنها.. ممنون که هستی.. دوستتون دارم پسرهام. خیلی زیاد! :*

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۳۴
رویا

ما تصمیم گرفتیم بی پروا خطر کنیم! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۵۴
رویا

با فنجمون رفتیم سانسفرانسیسکو.. بسیار خوش گذشت. پسر گلی بود تو سفر. البته طفل معصوم خسته میشد از تغییر جای زیاد. بلا چه زبونی باز کرده: دوست نداره بره پایین.. دوست نداره خاپ پیش خاپ پیش کنه.. خیلی بلا شده و خوردنی. بزرگ شدنشو ادم کاملا می ببینه. باورم نمیشه بین ما تو تخت با ناز میخوابید و بیدار میشد ذوقم میکرد. نی نی مون بزرگ شده. باباش خسته نباشیم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۶ ، ۰۷:۳۴
رویا

صبح رفتیم کهل قدم بزنیم اقا تفریح کنن.. یه دختر کوچولوی فنجی دیده ازش خوشش اومده . افتاده دنبالش میگه م.. نی نی رو بوس کنه!! من موندم چطور این جمله به ذهنش رسیده. مردم از خنده. خوب خانمه انگلیسی بود نفهمید چی میگه والا میکشوندیم پلیس که این به دختر من نظر داره :)))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۶ ، ۰۸:۵۱
رویا

نخودچی ما خیلی پرحرف و بانمکه. گیر بیل مکانیکیه طوری که شبها باید داستان بیل مکانیکی بشنوه که خوابش ببره. بلایی شده. حرف گوش میده دنبال ادم میاد قشنگ تو فروشگاه. بوی بزرگ شدندنش میاد خیلی زیاد.

راستی بالاخره با هزار مصیبت هر چهار تا دندونهای اسیاش دراومدند ولی از بی خوابی من و باباش نصف شدیم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۰۷:۵۵
رویا

پسر کوچولوی ما داره 4 تا دندون اسیا همزمان در میاره. طفلی کلی اذیت شده تا حالا و فقط یکیشون کامل دراومده. باقی دندونها هنوز در حد یه شکاف لثه هستند. طفلی شبها با گریه از خواب بیدار میشه تو خواب ناله میکنه. ایشاا.. زودتر در بیاد این دندونها بچه ام اوروم بگیره. 

ولی کلی پیشرفت ذهنی و زبانی کرده نیم وجبی.. میگه "بیل مکانی بیا من بخورمت"!!! یه حرفها میزنه ادم شاخ درمیاره. میگه "داره اهنگ کلاسیک پخش میکنه" و درستم میگه اهنگه شبیه اهنگهای کلاسیکه! شیطونی شده خلاصه. خدا حفظش کنه این شیطون بلا رو.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۶ ، ۰۹:۳۱
رویا

بالاخره جرات کردیم بریم سفر با فنجونمون. خیلی اوضاع بهتر از تصورمون بود و بهتر پیش رفت. خصوصا تو هواپیما. تو ماشین خوب مثل همیشه خسته میشد. با نمکیش این بود که فردای روزی که برگشتیم دیدیم دندون اسیای پسرک در اومده به سلامتی. روز به روز داره شیرینتر میشه. شیرین زبونی های الانش اینها هستند:

به خودش میگه حسنی.. بعد میگه حسنی میخواهی سوار اتوبوس بزرگ بشینی.. خلاصه کلی ازین سبک جمله های در مورد چیزهایی که دوست داره یا نداره میسازه. یهویی اینقدر جمله ساز شده.

یه کاری رو دوست نداره هی میگه تموم شد تموم شد گریه نکن گریه نکن.. اینقدر حالیشه این بچه.

حافظه اش که هم خدا برکت بده . یه چیزهایی یادش میمونه ادم شاخ درمیاره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۶ ، ۰۶:۴۰
رویا