سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

ما یه خانواده سه نفره دانشجو هستیم در امریکا: یه زن و شوهر که بتازگی صاحب یه پسر کوچولوی دوست داشتنی شده ایم. خیلی دوست داریم قدری داستانهای سفر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون با دیگران به مشارکت بذاریم.

پسر کوچولومون داره مرد میشه برای خودش.. کلی جمله میگه.. داره شو نگاه نمیکنه میگه "اقا چی کار میکنه خانم چی کار میکنه. اقا میپره خانم میپره" - شو اندی و خانمش بود داشتند میرقصیدن! :)))

زبونش که ماشاا.. دو متر رو نیم شده. خدا بخواد قسمت باشه به صلاحش هم باشه سال تحصیلی جدید میخواهیم براش پس دبستانی دو سالگی رو شروع کنیم. هم هیجان داره هم ترس هم امید.. کلی حس قاطی پاطی.. اینکه دیگه این همیشه و هر ساعت باهم بودنها کم میشه دل ادمو یخرده میلرزونه.

داریم تصمیم میگیریم برای سفر به لوس انجلس و سانفرانسیسکو. خلاصه سفری که همه نرسیده میرند ما میخواهیم بعد پنج سال بریم. توکل بخدا ایشاا.. که سفر خوبی شه به نقلمون هم خوش بگذره.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۱
رویا

پسر ما کلی بزرگ شده.. رسما جمله میگه اونم با قید.. "الان بخوابیم" "بریم بازی کنیم" "میخواد مامان بیاد" .. کلی بانمکتر شده. مشکلات الرژی هنوز هم هست ولی خیلی خیلی کم شده و با یخرده حواس جمعی میشه حتی بیرون هم بهش غذا داد. خدا رو شکر.. اون کابوس داره تموم میشه و ما هم داریم به اینده امیدوارتر میشیم. خدا بخواد فک جمع کردن تز و دادن امتحان جامعیم. توکل بخدا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۰۱
رویا

یهو بزرگ شده.. جمله میسازه کامل: مامان دکمه ماکروفر بزن نون بده! درین سطحها! اقا شده.. مردی شده.. با باباش میشینیم بازی کردنهاشو از دور نگاه میکنیم باورمون نمیشه اونهمه مشقت و سختی رو به تمومیه.. چه گذشت به ما.. چه گلی شده پسر مامان و بابا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۶:۰۵
رویا

ما شکر خدا تونستیم تقریبا تمام مواد غذایی هایی که پسر جان مشکل داشت رو بجز مرغ و سویا وارد رژیم غذایی اش کنیم و بنظر شکر خدا در حدی نیست که بی تابش کنه. ازمایش الرژی به شیر منفی بود. خدا بخواد این داستان پر تلاطم رو به پایانه ولی خیلی درس بزرگی بهمون داد. تغذیه درست در سلامت خیلی موثره. هزینه کنید برای غذای خوب. راه دوری نمیره فقط سالمتر میشید همین! سلامت گوهریه که وقتی از دست بره بدست اوردنش خیلی خیلی سخته!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۶:۱۲
رویا

پسر ما دیگه نی نی نیست. کلی بزرگ شده. با خمیر بازی میکنه. مثل طوطی هر چی بگی تکرار میکنه. کامل حرف متوجه میشه. بهش میگم صبر کن میدونه یعنی چی. خیلی راحت میخوابه شبها.. روزها دو سه ساعتی چرت ظهر داره. به بابا و مامان وقت میده. نقاشی میکنه تازه تعریفشم میکنه. باغبونی میکنه. کلی مهمونی استاد اقا همسر اخلاق جا میکنه. عاشق کباب و ابگوشته. خلاصه عجب گل پسریه. متوجه شدیم داره انگلیسی یاد میگیره از تلویزیون و اینور و اونور. قدرت خدا که بچه ها چقدر مغزشون سریع رشد میکنه. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۶:۰۸
رویا

وای که چقدر دوست داشتنی تر شده این نقل ما

از بس پرچونه و حواس جمعه کلی سرگرمیم باهاش

به زرافه میگه سرافه

به دایناسور میگه داسانور

به پرتقال قبلا میگفت پرته.. الان یه قال هم میذاره گاهی اخرشش

امروز به سیب زمینی میگفت پیاز

به بالن یا چراخ حباب دار میگه بادکنک

بمانیم از دویدنهاشو و شادی هاش

کلا خیلی شیرینه این سن

ضمنا  بلاخره موفق شدیم تک چرته اش کنیم هوررررراااااااااااااا

داستانهای قاشق بزرگ یا قاشق قولو هم که ادامه داره. هر بیل یا چنگال یا چنگکی می بینه میخواد

میریم لاکیز گیر یه فرچه دستشویی مانندیه

گریه میکنه داشته باشندتش


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۰۹
رویا

سیزده بدر خوبی داشتیم. کلی پسر جان کباب خورد و دوست داشت. تو حیاط خونه جدید بازی کرد با چکمه های نوش که دوست نداشت باهاش راه بره. احساس خوبی بود. هنوز خسته اسباب کشی هستیم ولی ارومیم

نخود خان کلی زبون باز کرده و دیگه کافیه یه کلمه رو بشنوه کامل تکرار میکنه .. جدیدا که جمله هم میسازه

چقدر زود بزرگ میشن.. ادم باورش نمیشه. انگار دیروز بود ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۶ ، ۰۶:۴۰
رویا

پسر کوچولومون مردی شده واسه خودش..

از دستش کلی میخندیم این روزا.. گیر مسقاکه (مسواک) .. همش میگیره دستش از مسواک باباش هم بیشتر خوشش میاد

شککش (چکش) هم میگیره دستکش هی میچرخه گیرش هم بیاد میزنه داغون میکنه همه جا رو

میره تو تخت هی بالا پایین میپره واسه خودش دالی بازی میکنه پیک بو میکنه .. بچای اینکه دستشو بذاره رو یه چشمم میذاره کنار گوشش

سلوم گفتنش خیلی خنده داره با اون دندونهای موشی اش که انگار دارند بیشتر میشند

روز به روز داره پیشرفت میکنه. 

واقعا ادم تو کار دنیا میمونه ... چقدر عظمت هست تو افرینش انسان

دوستت داریم کوچولو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۰۷:۵۵
رویا

بالاخره جرات کردیم با گل پسر بریم یه کنفرانس اورلاندو اونهم فردای ولنتاین. گل پسر عالی بود. خدایی خیلی بهتر از تصور. مامان گل پسر مریض شد و بدترین فرد سفر بود. گل پسر کلی تغییرات عالی ترم کرد. مثلا رو استرولر بهتر می نشست. ددری شد. صبح کم زود از خواب بیدار میشد زودترم شد چون جاش عوض شده بود. برگشت خیلی سخت بود کلی همه خسته شدیم. کلی روز گذشته ولی هنوز خستگی اش نمیره از تنمون. مهم اینه که ما بالاخره توانستیم! :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۳۶
رویا

بعد از اینهمه مدت جرات کردیم یه سفر هوایی بریم با بچه

انصافا بچه خیلی همکاری کرد و مامان بچه کلی مشکلات و مریضی داشت. نا ندارم تایپ کنم ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۱۸
رویا