دوران کرونا

تو این یک و نیم سالی که ننوشتم کلی اتفاق افتاد

هر دو فارغ التحصیل شدیم

کار پیدا کردیم

جابجا شدیم

کارمون رو دوست داریم

پسرک مرد شد

مستقل شد

زبون درازتر شد

دوست و رفیق صمیمی پیدا کرد

اندر مصائب الرژی .. میتونم بگم دیگه همه چی میخوره.. ولی باید رعایت کنیم هنوز. به سکسکه میوفته اگه محصول بی کیفیت بخوره. خصوصا محصولات ارد دار. 

میوه بیشتر همیشه کمک میکنه. خوش غذاتر شد و وزن گرفته. البته خونه نشینی ای شاید دلیلش..

خلاصه به دروان جدیدی وارد شدیم. 

پسرمون سه ساله شد

باور کردنی نیست

سه سال گذشت

مثل برق و باد!

مردی شده واسه خودش

دل ادم میلرزه

یه ذوق 

یه ترس

ذوق از مستقل شدنش

ترس از پیر شدن و رفتنش

خیلی دوست داشتنی تر شده..

مبارک باشه سه سالگیت عزیز دلم

دو سال و ده ماهگی مرد کوچولوی ما

خیلی بزرگ شده

مردی شده

ادم باورش نمیشه داره سه سالش میشه

خیلی پیشرفت کرده

انگلیسیش دیگه کاملا طوری شده که هر چی دلش بخواد بفهمونه

بلا خیلی بانمکه

مثلا میگه مامان من یه کم دخترم اخه من ریش ندارم هنوز .. بزرگ بشم قد بابا بشم ریش در میارم بعد میرم با ریش تراش خودم میزنمشون

اخه نیم وجبی از کجا میدونه مثل مامانش نمیشه من موندم

اون روز بهش میگم فندق خوش گذشت.. میگه خوش گذشت یعنی چی.. میگم یعنی دوست داشتی خوشحال شدی.. میگه اهان فهمیدم یعنی شادی یعنی هپی شدم

خدایی ما سن این بودیم هر و از بر تشخیص نمیدادیم

یه سفر رفتیم هاوایی برگشتیم .. کلی شن بازی کرد و ورجه ورجه.. ولی تو پرواز پسر خیلی گلی بود بچه ام

الان که برگشتیم یه هفته ای برنامه خوابش بهم ریخت.. بعدشم که سرما خورد

الانم که بنظر چهار تا دندون اسیاش داره با هم در میاد

ایشاا.. راحت در بیان این دندون اخری ها .. بچه ام شبها بی خواب میشه همش

مرد کوچک دو سال و نه ماهه ما

فسقلی ما دیگه فسقلی نیست

مردی شده واسه خودش

اینقدر سوال میپرسه که ادم خفه شه

کاملا میتونه منظورشون به انگلیسی بفهمونه 

فارسی رو عالی حرف میزنه

هر کاری کنید تکرار میکنه

دستشویی میره خودش تنهایی

غذاشو با کلی علاقه خودش میخوره

فوتبال بازی میکنه

میدونه بسکتبال شه

توپ رو پرت میکنه

استدلال میکنه کلی

خیلی بزرگ شده

دل ادم رو با بانمک بازی هاش میبره

واسه خودش شعر میسازه میخونه

بچه ام طبع شعری داره

خلاصه باورش سخته یه بچه دو سال و نیمه اینقدر توانمنده

مهدشو عوض کردیم شکر خدا بچه ام اونجا رو دوست داره و ارومه.. چقدر ماههای قبلش اذیت شدیم سر نامناسب بودن مهد. 

واقعا مهد خوب و بد داره.. خیلی مهمه شاد باشند تو یه مهد .. خیلی زیاد

توکل بخدا داریم تلاشمونو میکنیم

راستی من یک ماه و نیمه دکتر بعد ازین شدم و خدا بخواد باید ترم دیگه دفاع کنم. باورم نمیشه اگه بشه.. چقدر این مسیر طولانی بود. خدایا شکرت!

مهد و پسر سی و یک ماهه ما

متاسفانه با مهد گل پسر به مشکل خوردیم

ما بیشتر از هفت ماهه این فندقمونو میبریم مهد ولی هیچوقت با عشق نرفت همیشه نق زد و ناله کرد

دیگه بریدیم.. تصمیم گرفتیم دوباره پیش خودمون شیفتی نگهش داریم تا ایشاا.. جایی که مدنظرمون جا بهمون بده. 

اندر مصائب زندگی در این غرب وحشی صفهای طولانی مهدها و جای کم و کیفیت پایین بهداشتی و تربیتی تو مهدهای معمولی.. غریبی سخته.. نداشتن یه نفر که اعتماد صد در صد بشه بهش کرد یکی از بزرگترین مشکلاته ماست اینجا..

بماند که هزینه مهدها سر سام آورده.. حداقل پانصد دلار برای این سن و جاهای بهتر هشت نهصد تا

عملا میشه قد یه اجاره خونه!

خدا تا حالاش هوامونو داشته بقیه اش هم درست میشه

حالا با نمکیش اینه که مقوله متوقف کردن مهد درست دو هفته قبل از پیش دفاع بنده صورت گرفت و فشار کاری زیادی بود ولی روحی ارومتری و فندق شادتر.. 

دوشنبه میرم برای پیش دفاع

قدم بزرگی بعد از اینهمه سال 

پسر دو و نیم ساله مستقل ما

پسرمون داره مرد میشه

خیلی زودتر از چیزی که فکرشو میکردیم

دیگه واسه خودش تصمیم میگیره کارهاشو انجام میده گوش میده تحلیل میکنه

ادم باورش نمیشه یه بچه به این کوچیکی که تا دیروز دستش رو هم نمیتونست تکون بده الان این همه بزرگ شده

خوشحالیم که شاهد اینهمه پیشرفتیم

انشاا.. که پدر و مادر خوبی باشیم براش

تو تعطیلات عید پاک اموزش دستشویی رفتن داشتیم. بلا یاد گرفته گرچه بعضی وقتها کارهای عجیب غریب هم میکنه ولی یاد گرفته. ماشاا.. به این پسر! ماشاا.. 

در شرف دو و نیم سالگی

خیلی وقته ننوشتم

خیلی اتفاقها افتاده.. پسرمون دیگه کاملا میتونه منظورشو به انگلیسی بفهمونه. درسته کلماتش محدوده ولی میدونه تفاوت این دو تا زبون رو

مثلا میگه Idon't want .. I eat .. I run
ضمائر رو درک میکنه

جدیدا اسم از خودش اختراع میکنه مثلا به هم مهدیش که اسمش اریاله میگه نیو نیو

به چرثقیلش میگه تدور.. 

قدرت استدلال کردنش خیلی پیشرفت کرده و به همون اندازه هم لجباز شده

درگیر اموزش دستشویی رفتن هستیم و بنظر خیلی سخت میاد

کمتر مریض میشه شکر خدا یا اگه مریض میشه بهتر از پسش بر میاد

دوست داشتنی و بانمکه

بیشتر تنها بازی میکنه و به تلویزیون خیلی علاقمندتر شده

خلاصه دنیاییه این دنیای کودکی

باورمون نمیشه به این زودی دو و نیم سال گذشت

دیروز رفتم جشن دانشجوی نمونه..خدا بخواد دم پیش دفاعم.. انگار زندگی داره راحتتر میشه و یه فرجهایی داره میشه

زبون دو متری پسر بیست و هشت ماهه ما

چقدر این مدت تغییر کرده. کلی بزرگ شده. دیگه نی نی اصلا نیست. یه کودکه.. یه کودک واقعی

زل میزنه تو چشمهای ادم جر و بحث میکنه خنده ام میگیره از این همه کوچولویی و چیز فهمی

کلی انگلیسی یاد گرفته تو مهد. بلایی شده برای خودش. عاشق سیب زمینی سرخ کرده و حبوباته!! تمام روز بهش سیب زمینی سرخ کرده بدم میخواد. از جمله ترکیبات خنده داری که استفاده میکنه: 

نارنگی رو تو دهنش نگه داشته بوده مربی اش گرفته swallow فکر کرده به انگلیسی به نارنگی میگن سوالو دیگه اسم نارنگی شده سوالو

خلاصه کلی ازین کلمات واسه خودش اختراع کرده. 

گوله نمکیه این پسر! با اون لپهای تپلش!

کلمات خنده دار پسر جان

وای که این پسر چقدر زبون داره!

چه چیزها که نمیگه! ادم میمونه از کجا این استدلالها رو میکنه

مثلا میگه تو مهد no running بازی کردیم. بعد میدوه وایمیسته.. نگو اونجا بهشون گفتن ندوید ایشون فکر کردن بازیه

به چهار پایه میگه چهارپاره :))

جدیدا با اهنگ شعر میگه .. مثلا با یه اهنگ حسنی خودش شعر میگه.. ادم شاخ در میاره این فنج از کجا شعر گفتند یاد گرفته اونهم فعل بداهه.. 

کلا خیلی بیشتر تنها بازی میکنه ولی خوب میفته رو دنده لج بازی هم خوب ادمو بیچاره میکنه. 

بزرگ شده.. دیگه داره باورمون میشه که بزرگ شده

تعطیلاته.. سرده تو خونه گیر کردیم. ولی بد نیست.. ارومیم.. مشغولیم .. خدا رو شکر

شعر خوندن های قبل خواب

فندق خان امروز قبل خواب واسه خودش با اهنگ بی بی شارک میخوند بی بی جنت دو دو دو.. بی جنت دو دو دو.. کلی خندیدیم با باباییش :))