فندقمونو بردیم مهد.. من ندیدم گریه کنه. گفتند گریه نکرده. انگار خیلی بهتر از تصورمون پیش رفت. خدا رو شکر! خدا رو شکر! یخرده ارومترم ولی هنوز انگار دارند تو دلم رخت میشورند که این چه کاریه اخه. مربیش اصرار داره بذار ظهر بمونه من نذاشتم. حالا بازهم باید فکر کنیم. بنظرمون کل روز زیاده براش. تا ببینیم خدا چی میخواد برامون.