سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

ما یه خانواده سه نفره دانشجو هستیم در امریکا: یه زن و شوهر که بتازگی صاحب یه پسر کوچولوی دوست داشتنی شده ایم. خیلی دوست داریم قدری داستانهای سفر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون با دیگران به مشارکت بذاریم.

۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۵ ثبت شده است

رفتیم واکسن گل پسرو زدیم کلی گریه کرد. دیگه بزرگ شده میلش نباشه حسابی شاکی بازی در میاره از رو هم نمیره. دوست داشتنی تر شده بلا.. کلی حرف میزنه. کلماتی که یادم میاد:

گشق (قاشق)، پوست کن، داغ، سرد، پتو، قسقاک (مسواک که عشقش هم هست میگیره دستش راه میره)، پرده، صابون، پنجره، جوجه، شامپو، دستشوبی، شونه، لباس، کلاه، شلبار، چایی، بعدی (پدر مارو در اورده از بس اهنگ گذاشتیم با گوشی گفته بعدی!!)، گوشی، بلوبه (بلوبری)، سرده، داغ، گرمز .. 

خیلی زیاد شدن دیگه ادم حساب از دستش در میره.

کلی بانمک راه میره.. قوز میکنه بلا.. خم خم میره.. پاشو میگیره بالا بعد میکوبه زمین.. هر روز داره پیشرفت میکنه.. جل الخالق!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۹۵ ، ۱۰:۰۵
رویا

گل پسر پانزده ماه و نیمه ما به مامان بزرگش ویدیو چت کرد و مامان جون بهش گفتن ماشاا.. 

حالا مگه دست بر میداره.. دو روزه میگه ماشو اللا.. ماشو اللا

یه کار خنده دار دیگه اش هم اینه که فک میکنه در رو که باز میکنی باید بگی سلام یا بقول خودش سلوم.. حالا فرقی نمیکنه چه دری.. در کمد باشه یا در بیرون. دارم از یخچال خوراکی بر میدارم اومد خزیده تو از کنار در بعد میگه سلوم! 

امروز رفتیم هایوی برای اولین بار با شاپینگ کارت بازی کرد خابالو بود ولی رانندگیش بد نبود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۵ ، ۰۹:۲۴
رویا