سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

ما یه خانواده سه نفره دانشجو هستیم در امریکا: یه زن و شوهر که بتازگی صاحب یه پسر کوچولوی دوست داشتنی شده ایم. خیلی دوست داریم قدری داستانهای سفر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون با دیگران به مشارکت بذاریم.

مامان گفتن پسرم

شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۲۶ ق.ظ

پسرم یکشنبه برای اولین بالاخره گفت مامان.. الان دیگه کاملا با منظور میگه مامان و صدام میکنه. حسه جالبیه.. به باباش میگم چطور اینهمه مدت میگفت بابا حس نمیکردی کاری باهات داره اخه هر وقت میگه ماما فک میکنم باهام کار داره حتما باید یه کاری انجام بدم. داره بزرک میشه وروجک.. رفتم برای کار ماشین راهنمایی رانندگی با همه افراد تو صف بازی کرده و سرشون تکون داده بای بای کردیه بهشون خندیده.. کلا ملت رو سرگرم کرد و به خنده وادار کرد. راستی امروز به کمک کوسن و بالش رفت رو مبل .. داره بزرگ میشه باورم نمیشه..


چه روزیه امروز.. از بیزنس اسکول زنگ زدند و پیشنهاد تدریس بهم دادن.. اصلا باورم نمیشد یروز بیزنس اسکول درس بدم! خدا چقدر بزرگه.. ادم رو به چه سوها و جهاتی میبره که روحشم خبر نداره.. خدا جون ممنونم که تحویلم گرفتی.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۹
رویا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی