سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

سه همسفر

در این بلاگ مسیر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون رو درج میکنیم

ما یه خانواده سه نفره دانشجو هستیم در امریکا: یه زن و شوهر که بتازگی صاحب یه پسر کوچولوی دوست داشتنی شده ایم. خیلی دوست داریم قدری داستانهای سفر پر تلاطم بزرگ شدن پسرمون با دیگران به مشارکت بذاریم.

دلنوشته هام

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ۰۸:۴۶ ق.ظ

اینجا پیچ پسرمه ولی چرا گاهی توش دلنوشته نباشه. خسته میشم از نامهربونی ها.. از نشا کردن جوونه ها تو دلهای بی حاصل. از دیدن خشک شدن نهال های محبتی که قطره قطره ابیاریش کرده بودم تا جوون گرفته بود الان خشکیده دیوونه میشم. چی به پسرم یاد بدم؟ چی میگن امروزی ها: زندگی در لحظه حال؟ مسخره ترین جمله دنیاست این جمله. حالی که اتصالی به قبل و بعدش نداشته باشه حال نیست.. خواب و خیاله.. مثل کبک سرتو زیر برف کردنه. اگه همه میخواستن تو لحظه حال زندگی کنند حافظی نبود که با شعرش اروم بگیره ادم. داستانهای لیلی و مجنونی نبود که بشه اسطوره عاشقی. زیاد شدند ادمهای زنده به لحظه حال.. به قول همسرم بی معرفت. معرفت یعنی شناختی بالاتر از درک و شعور صرف. سخته پایبندی به چیزی که از درونت جوشیده و تحمیل نشده بهت.. این حلقه تو دل جوونها داره گم میشه. دارم می بینمش. میترسم از اینده .. نه از تنهایی.. تنهایی برام دلچسبه.. میترسم ازینکه چیزهایی که یاد پسرم میدم به هیچ دردش نخوره. بگرده دنبال یه ایده الهایی که من و باباش براش تعریف کردیم و هیچ وقت پیداشون نکنه و بشه یکی مثل خودم. انسانم ارزوست


پیوشت: فندق ما بی نهایت پیشرفت کرده. بازی کردنهاش و نگاه کردن به دویدنهاش.. شیرین زبونیهاش.. دلمو میبره. ذوق میکنم. نخندیدها امروز به این فکر کردم حالا که اینقدر تنهاییم شاید یه پنج شیش تا بچه داشته باشیم از تنهایی در بیاییم البته یه ده بیست سال دیگه :))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۱۵
رویا

نظرات  (۱)

به امید خدا ده بیس سال دیگه :)))))))))))))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی